درباره سریال طولانی و کشدار «دل» که در آستانه اتمام است
تعداد بازدید : 3
شبکه نمایش خانگی و دور شدن از سبک زندگی ایرانی
متاسفانه یا خوشبختانه سریالهای شبکه نمایش خانگی یکی پس از دیگری منتشر میشوند و فاصلهشان از زندگی واقعی مردم نیز دورتر میشود. پس از انتشار سریالهای ضعیفی نظیر «مانکن» با فضای لاکچری، حالا نوبت به «دل» رسیده که به زندگی قشر مرفه جامعه بپردازد و در آن هیچ نشانی از زندگی بخش بزرگی از جامعه نباشد. البته اینکه سوژه یک سریال دربرگیرنده قشر خاصی نباشد، یک ایراد محسوب نمیشود اما اینطور که به نظر میرسد، تهیه کنندگان سریالهای شبکه نمایش خانگی ابداً اعتقادی به قصههایی که قشر ضعیف جامعه را شامل میشود ندارند و همه آنها بطور یکسان، عاشق روایت داستانهای لاکچری و استفادههای تبلیغاتی لازم از این نوع سبک زندگی هستند.
«دل» به کارگردانی منوچهر هادی نیز با همین شرایط ساخته شده و یک فاصله جدید از میزان ضعیف و تصنعی بودن با دیگر ساختههای شبکه نمایش خانگی ایجاد کرده است. قصه این سریال ساده و تکراری است. عشقهای قدیمی که از راه رسیدهاند تا زندگیهای جدید شکل گرفته را نابود کنند. داستانی که حداقل تا به امروز در شبکه نمایش خانگی بسیار محبوب بوده و مخاطبان بسیاری را به سوی خود جلب کرده است. در اینجا نیز داستان درباره دختری به نام رستا (با بازی بد ساره بیات) است که در شٌرف ازدواج با آرش (حامد بهداد) است اما عشق قدیمی رستا از راه میرسد و این عروسی دچار اخلال میشود.
نکته عجیب درباره سریال «دل» اینکه در اینجا استفاده از اسپانسرها به حدی زیاد و غیرمعقول است که زمان مفید سریال «دل» در هر قسمت را به سختی به 20 دقیقه میرساند. تاکید بسیار زیاد اسپانسرها بر نمایش محصولاتشان در سریال مخصوصاً در موضوع تالار ازدواج، بسیار زننده و خارج از عرفهای رایج سریالسازی است. این تاکید به حدی زیاد است که در یک نما زمانی که پدرِ آرش هزینههای تالار را از پسرش دریافت میکند، دوربین به روی هزینه تالار چند ثانیهای فوکوس میکند تا مخاطب بداند تالار لاکچری که در ادامه خواهد دید، چه میزان هزینهای را بابت برگزاری عروسی دریافت میکند!
اگر به مسائل دخالت اسپانسر در محتوای سریال که بسیار زننده و غیرقابل باور است توجهی نکنیم، نمیتوانیم از کیفیت بسیار ناامید کننده سریال چشمپوشی کنیم. وضعیت فیلمنامه این سریال بحرانی است و شخصیتپردازیها در رعایت ابتداییترین قواعد خود نیز شکست خورده هستند. در «دل» مجموعهای از تیپهای کاملاً کلیشهای به چشم میخورد که دوران استفاده از آنها به سریالهای چند دهه پیش ایران باز میگردد. چهره مادر شوهر خبیث و کینهورز که هیچ نکته اخلاقی در وجودش ندارد در کنار همسر زنذلیل، تنها بخشی از شخصیتهای تک بعدی سریال را شامل میشود که دیالوگهایشان نیز در راستای کلیشهای بودنشان نوشته شده است.
تاکید بیجهت بر استفاده افراطی از موسیقی در جریان قصه نیز یکی دیگر از اشکالات عجیب «دل» است. موسیقیهای اغلب پر حجمی که گاهی حتی از صدای شخصیتها بلندتر است که باعث میشود نتوان به درستی دیالوگها را شنید. این موسیقیها تناسبی هم با موقعیتی که شاهد آن هستیم ندارند. در بخش بازیگری نیز به جز حامد بهداد که توانسته شخصیتپردازی ضعیف آرش را با بازی نسبتاً خوبش جبران کند، دیگر بازیگران انتخابهای اشتباهی برای سریال به نظر میرسند. بازی بد ساره بیات در کنار بازی تکراری نسرین مقانلو در نقش زنی سلطهگر، «دل» را در زمینه بازیگری هم به یک شکست تبدیل کرده است. «دل» یکی دیگر از سریالهای ضعیف شبکه نمایش خانگی است که چندان دغدغه مخاطب ندارد و بیشتر برای راضی کردن دل اسپانسرها ساخته شده است. در ساخت «دل» کوچکترین مسائل فیلمسازی رعایت نشده و در عوض تا جایی که امکان داشته، قاب دوربین در اختیار اسپانسرها بوده تا چگونگی به تصویر کشیدن محصولاتشان را در سریال به دست بگیرند. باید دید مسیر سقوط سریالسازی در شبکه نمایش خانگی تا کجا پیش خواهد رفت.